دوست ملانیا دلیل ازدواج او با ترامپ را فاش کرد
تاریخ انتشار: ۲۳ شهریور ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۲۸۳۲۷۱
رویداد۲۴ استفانی وینستون وولکاف که به عنوان بهترین دوست سابق ملانیا ترامپ مطرح شده در مصاحبه با بی. بی. سی عنوان کرد: من قطعا معتقدم این یک ازدواج معاملهای بوده است. دونالد در آن یک همراه جذاب به دست آورد.
وولکاف خاطر نشان کرد: ملانیا دو دهه پرتلاطم داشته است. او یک مدل جوان بود که موفقیتی نداشت. او با دونالد ملاقات کرد، با او ازدواج کرد، شهروند آمریکا شد، آنها صاحب یک پسر شدند و ۱۰ سال بعد نیز حالا او بانوی اول ایالات متحده آمریکاست.
بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دونالد ترامپ و ملانیا ترامپ در ژانویه ۲۰۰۵ در پام بیچ فلوریدا طی مراسمی در مارالاگو ازدواج کردند. این سومین ازدواج رئیس جمهوری آمریکا بود و آنها صاحب یک پسر به نام بارون شدند.
وولکاف در ادامه این مصاحبه به حضور ملانیا روی جلد مجله ووگ در ماه فوریه ۲۰۰۵ با لباس عروس به عنوان اتفاقی بزرگ برای این مدل سابق اشاره کرده و گفت: این جلد مجله ووگ به ملانیا مشروعیت بخشید و به ترامپ هم مشروعیت داد.
وولکاف اخیرا مصاحبههایی را به جهت تبلیغ کتاب جدیدش تحت عنوان "ملانیا و من" انجام میدهد.
ملانیا به این دوست سابق خود حمله کرده و ادعاهای او را در توئیتی بدون ذکر نام مستقیمش "اراجیف هذیانگونه و بدخواهانه" توصیف کرد.
وولکاف که زمانی در تیم ویژه مراسم آغاز ریاست جمهوری ترامپ بعد از انتخابات ۲۰۱۶ کار کرده و در اولین روزهای دولت او نیز یک مشاور بدون حقوق در بال شرقی کاخ سفید بود، جزئیاتی را درباره روابط پرتنش میان ملانیا ترامپ و ایوانکا ترامپ مطرح کرده است.
او همچنین فاش کرد که ملانیا از یک حساب ایمیل شخصی برای امور رسمی استفاده کرده است؛ عملی که قبلا دونالد ترامپ به خاطر انجامش از سوی هیلاری کلینتون همواره از آن انتقاد میکند.
وولکاف به واشنگتن پست اظهار کرد: ملانیا و من هر دویمان از ایمیلهای کاخ سفید استفاده نکردیم.
وولکاف همچنین به ضبط کردن مکالماتش با ملانیا اذعان کرده، اما از این کارش دفاع کرده و آن را در راستای محافظت از خودش خوانده است. او به واشنگتن پست تصریح کرد، در فوریه ۲۰۱۸ شروع به ضبط مکالماتش با ملانیا تا زمانی که آنها دست از صحبت کردن و ارتباط پیامکی با یکدیگر در اول ژانویه ۲۰۱۹ برداشتند، کرده است.
او عنوان کرد، روز بعد از آنکه کاخ سفید به قراردادش پایان داده از ترس اینکه بعد از تحقیق درباره هزینههای مراسم شروع ریاست جمهوری ترامپ تبدیل به "سپر بلا" شود تصمیم به انجام این کار گرفت.
وولکاف در کتابش ادعا میکند، این بانوی اول آمریکا صحبتهایی را علیه میشل اوباما و عملکردش در زمان ریاست جمهوری شوهرش باراک اوباما مطرح کرده است. آن طور که گزارش شده، ملانیا گفته است: "آیا میشل اوباما واقعا به مرز رفته است؟ او هرگز این کار را نکرد. عکسهای آن را به من نشان بده! " منبع: خبرآنلاین لینک کوتاه: کپی در کلیپ بورد کپی لینک برچسب ها: رویداد24 ، ملانیا ترامپ ، ترامپ سرگرمی
منبع: رویداد24
کلیدواژه: رویداد24 ملانیا ترامپ ترامپ ملانیا ترامپ
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rouydad24.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رویداد24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۲۸۳۲۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فقط یکی از معلمها میداند
خبرگزاری مهر، گروه مجله _ مرتضی درخشان: اینکه یک پسر در آینده چهکاره میشود را میتوان اول از همه از خودش پرسید و پاسخی که دریافت میکنید اغلب خلبان، پزشک یا مهندس است. البته ضمن احترام به صنف «لاستیک فروشان»، این قاعده، استثنائاتی مثل آن لاستیک فروش محترم هم دارد؛ اما این پاسخ اصلاً معتبر نیست، شما باید از افراد دیگر هم بپرسید، هرچند، در آنها هم پاسخ کلیشهای بسیار دیده میشود.
مثلاً در زمان ما پدر و مادرها مصرّاََ معتقد بودند که ضمن احترام به شغل شریف «حمالی»، ما نهایتاً حمال میشویم که البته بعضی اعتقاد داشتند که همان موقع حمال هستیم که البته با پیشرفت تکنولوژی و آشنایی پدر و مادرها با مشاغل جدید امروزه این رویه تغییر کرده و بخصوص مادرها معتقدند که بچهها «یک چیزی» میشوند که آن یک چیز حتماً حمال نیست.
خالهها و داییها معتقد بودند که این بچه هوش سرشاری دارد و ضمن احترام به «یک جایی»، یک روز این بچه به یک جایی میرسد! البته اگر شما رقیب فرزندان آنها بودید ضمن احترام به «هیچ جا» شما به هیچ جا نمیرسیدید.
عموها و عمهها خیلی متأثر از رفتار پدر و مادر شما آینده شما را ترسیم میکردند و اگر شما را دوست داشتند میگفتند که این بچه خیلی «باهوش» است و ضمن احترام به مقام شامخ «پدر»، یک روزی مثل پدرش یک چیزی میشود، اما اگر پدر شما و همسرش را دوست نداشتند، ضمن احترام مجدد به مقام شامخ «پدر» میگفتند، این هم مثل پدرش هیچ چیز نمیشود.
بهترین روش برای فهمیدن آینده فرزندان، جستوجو در بین معلمهای مدرسه بود. نه اینکه معلمها بدانند؛ اما یکی از معلمها معمولاً میفهمید. شما باید بگردید و برای هر دانشآموز آن معلم خاص را پیدا کنید.
از نظر مشاوران مدرسه که همه دانشآموزان اگر با همین روند ادامه بدهند ضمن احترام به «مشکلات جدی»، در آخر سال به مشکلات جدی بر میخورند. معلمها هم اغلب معتقدند که ضمن احترام به «زندانیان و خلافکاران»، دانشآموزان آخرش از راه بهدر میشوند و از این حرفها! اما یک معلم هست که انگار همهچیز را میفهمد، یکی که هر دانشآموز یکی برای خودش دارد و مال من «علیرضا افخمی» بود؛ معلم ریاضی سال اول دبیرستان.
من استعداد خاصی در فیزیک، هندسه و ورزش داشتم، خودم در کودکی فکر میکردم که فضانورد بشوم، در راهنمایی تصورم این بود که مدیر یک جایی خواهم شد، اما در دبیرستان، وقتی آقای افخمی به ما موضوع تحقیق داد که یک جوان چه خصوصیاتی باید داشته باشد، وقتی نتیجه کارها را بررسی کرد و به کلاس برگشت از یک ساعت و نیم زمان کلاس، حدود یک ساعت در مورد تحقیق من صحبت کرد. نه اینکه از تحقیق خوشش آمده باشد، نه! از یک جمله خوشش آمده بود. من یک جایی از این تحقیق برای نقل قول از پدرم نوشته بودم: «پدرم میگوید…» و همین جمله شده بود موضوع کلاس ما!
اصلاً قواعد تحقیق را رعایت نکرده بودم، حتی حرف مهمی هم در تحقیقات من نبود. علیرضا افخمیِ جوان، که خیلی لاغر بود و ریش کوتاه یک دستی داشت از این شکل نقل قول من خوشش آمده بود. او همان معلم من بود که فهمید قرار است چهکاره شوم، اما من همیشه با او «ارّه بده و تیشه بگیر» بودم. نهایتاً روزی که فهمیدم او درست فهمیده بود، دوست داشتم اینها را برایش بنویسم و بخوانم، اما سرطان این حسرت را به دل من گذاشت و آقای افخمی را توی بیمارستان پیدا کرد و با خودش برد.
خیلی دوست نبودیم، اما میتوانستیم در پیری دوستان خوبی باشیم. مثل بعضیها که این روزها دوستان خوبی برای هم شدیم. «علیرضا افخمی» خیلی شاگرد داشت، حتی شاید وقتی بعد از مدتها من را میدید نمیشناخت، اما من فقط و فقط یک افخمی داشتم…
کد خبر 6094247